چرا جمهوری اسلامی ساقط نمی شود یا چطور باید ساقط بشود.


من نمی دانم چه عجله ای داریم؟ الآن سه هزار سال است که داریم یواش یواش زندگی مان را می کنیم. هزار و چهارصد سال قبل اسلام آمده به کشور ما و ما هنوز داریم دعوای آن را می کنیم، یک عده هنوز دارند زور می زنند که اسلام را بیرون کنند،

اتفاقا اکثرا هم اسم شان علی و محمد و یاسر و عمار و میثم و عبدالله و معصومه و حمیده و سیدابراهیم و کوثر و مسعود است، عده ای هم هر سال به یاد واقعه ای که 1250 سال قبل تمام شد رفت و اتفاقا یک ایرانی الاصل به اسم عبید الله زیاد زد امام حسین را کشت ما داریم عزاداری می کنیم، قهرمان مقاومت مان در برابر اعراب یک آقایی است به نام بابک خرم دین که اصلا عرب متولد بصره بود و اعراب او را توسط یک ایرانی به نام افشین کشتند. اصولا عجله کردن به ما نیامده. مثلا همین مغولها، اول که آمدند هی سر بریدند و چشم درآوردند و زدند و کشتند و سگ و گربه را هم قتل عام کردند. بعد یواش یواش چهل پنجاه سال گذشت و آنها که آئین شمنی داشتند، کم کم مسلمان و شیعه شدند و حالا زنجیر نزن کی زنجیر بزن، شدند از ما دو آتشه تر. یا آن بدبخت سفیر آمریکا که آمده بود اهداف استعماری اش را بچپاند به کشور ما، بدبخت بیچاره چنان معتاد به تریاک شد که آخرش برگشت وسط تگزاس دنبال یک لول تریاک سناتوری می گشت. ما اینیم. هی بیخودی زور می زنید نشادر مارکسیستی بتپانید به بخش زیرین جامعه ایران که انقلاب کند، بابا، این کاره نیستیم. شعار انقلاب مان هم این است که " ازهاری گوساله، گوساله دو ساله بازم بگو نواره نوار که پا نداره" انگار رفتیم پارک. اعتراض انتخاباتی مان هم این است که " تورم رو ننجون میتی فهمید این کوتوله نفهمید" اتفاقا من اصلا با این شیوه های نرم نرم مخالفتی ندارم. حالا ممکن است شما عجله داشته باشید، مگر کسی جلوی تان را گرفته است؟ بدوید و بروید جلو، ما داریم دور همی می آئیم. مردک مشنگ می گوید ایرانی ها بمب اتم درست می کنند، بمب اتم مان باسن کی بود؟ ما اگر بمب اتم داشتیم که الآن نصف ایرانی ها کنارش عکس گرفته بودند، گذاشته بودند توی پروفایل فیس بوک شان. یا گفته می شود ایرانی ها تروریست اند، اصلا به ما می آید تروریست باشیم؟ ما نمی توانیم یک قرار معمولی با هم تنظیم کنیم، کودتا هم می خواهیم بکنیم همه از یک ماه قبل خبر دارند. حالا شما بدتان می آید، من که خوشم می آید. تسامح و تساهل در همه چیز. همین آقای قرائتی را ببینید، سالها قبل موجود محترمی بود، حالا شده شومن تلویزیون، حرف یومیه اش یادش رفته. اصلا ما همین هستیم. خودتان را جر بدهید، بالا بروید پائین بیایید، ما ایرانی ها همینیم. می خوای بخواه نمی خوای نخواه. حالا گیر کردیم سر چهار راه یا شش راه چه کنم. گیر کردیم که چه عرض کنم، یک جمعیت سه چهار میلیونی مان رفتند فرنگ و یک میلیون نفر از آنها فاسد شده اند و فکر می کنند نظم و ترتیب چیز خوبی است. یا ایرانی ها باید مثل ژاپنی ها زندگی کنند. مگر ما کس خلیم؟ ما داریم حال خودمان را می کنیم، یک دیکتاتور داریم یواش یواش ترتیب اش را بدون ژل می دهیم نفهمد از کجا خورده، بیخودی هل ندهید، بگذارید کارمان را بکنیم. حالا سووال تان این است که چرا جمهوری اسلامی ساقط نمی شود یا چطور باید ساقط بشود.



راه صفر: قبل از اینکه یک حکومت را ساقط کنیم اول باید حکومتی وجود داشته باشد.

دلیل: ما تعداد زیادی آدم داریم که خودشان معتقدند که مخالف حکومت اند، اما بقیه معتقدند آنها عوامل حکومت اند، خود حکومت هم معتقد است نصف اعضایش عامل دشمن هستند. از طرف دیگر ما معتقدیم حکومت حتی 5 درصد هم طرفدار ندارد، ولی معتقدیم 95 درصد مردم ایران کارمند وزارت اطلاعات اند.

پاسخ: بازی که نیست عزیزم، ما که نمی توانیم هم حکومت تشکیل بدهیم هم آن را نابود کنیم.







راه اول: یکی از راههای سقوط جمهوری اسلامی حمایت ما از احمدی نژاد است. آیا حاضرید از احمدی نژاد حمایت کنید؟

دلیل: احمدی نژاد از زمانی که سرکار آمده است، حکومت جمهوری اسلامی روز به روز الحمدالله ضعیف تر شده است، اگر به همین ترتیب پیش برود و از او حمایت کنیم، به احتمال زیاد حکومت نابود می شود.

پاسخ تندروانه سبز و قرمز و غیره: ما هرگز از آدمی دروغگو و شارلاتان که کشورمان را تا مرز نابودی برده است، حمایت نمی کنیم. او اگر روی کار بیاید، نه تنها بهتر از وضع حاضر نخواهد شد، بلکه ممکن است بدتر هم بشود.



راه دوم: راه دوم سقوط جمهوری اسلامی از طریق شرکت در انتخابات است.

دلیل: شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات و استفاده از فضای آزاد انتخاباتی می تواند شکاف نیروهای حکومتی را افزایش دهد، توجه را به داخل معطوف کند و به دلیل حضور اجتماعی قدرت مردم را به صحنه برده و سقوط جمهوری اسلامی را تسریع کند.

پاسخ اساسی از قبل تعیین شده: ما حاضر نیستیم در انتخاباتی شرکت کنیم که نتیجه آن از پیش معلوم است، ما حاضر نیستیم تا وقتی این حکومت بر سر کار است، در انتخابات حاضر شویم.



راه سوم: به خیابان برویم و علیه حکومت تظاهرات کنیم.

دلیل: حکومت از حضور خیابانی مردم وحشت دارد، هیچ دلیلی برای موفقیت حضور خیابانی نداشته باشیم همین یک دلیل کافی است.

پاسخ منطقی و نه چندان شعاری: ما اگر به خیابان برویم مردم کشته خواهند شد و به نتیجه نرسیم، همانطور که در دو سال گذشته همین اتفاق افتاد، چه دلیلی دارد که ما کشته بشویم یا زندانی شویم یا زیر فشار قرار بگیریم و فایده نداشته باشد؟



راه چهارم: بیایید علیه حکومت انقلاب کنیم.

دلیل: تقریبا همه کشورهایی که در آنها دیکتاتوری وجود دارد با انقلاب پیروز شده اند، دلیلی ندارد ما که اکثریت بزرگی از مردم مان با حکومت مخالف اند، به خیابان برویم و پیروز نشویم.

پاسخ تکراری: ما یک بار انقلاب کردیم و نتیجه اش همین شد که بدتر از قبل است، چرا باید انقلابی بکنیم که هیچ وقت به نتیجه ای که می خواهیم نرسد.



راه پنجم: بیایید اپوزیسیون عظیمی تشکیل بدهیم و حکومت را ساقط کنیم.

دلیل: ایجاد یک اپوزیسیون بزرگ در داخل و خارج کشور همه نیروها را متحد می کند و ما با نیروی آنها می توانیم حکومت را شکست بدهیم.

پاسخ سالبه با انتفای موضوع: ما یک بار زمان انقلاب با هم متحد شدیم و به جای اینکه درگیری های مان را قبل از انقلاب مطرح کنیم، در مقابل آیت الله خمینی سکوت کردیم، آخرش هم آنها سر کار آمدند و استبدادی بدتر از قبل حاکم کردند. ما سبزها، چپ ها، اصلاح طلبان، اصلاح طلبان میانه رو، طرفداران نافرمانی مدنی، حامیان سلطنت، حامیان اون یکی سلطنت، مجاهدین، حزب کمونیست کارگری، اقلیت های قومی، اقلیت های مذهبی، فمینیست ها، اول باید با هم چهار پنج سال بحث کنیم، بعد بطور عادلانه و برابر یک اپوزیسیون تشکیل بدهید، بعد اگر زنده بودیم با حکومت بجنگیم.



راه ششم: بیایید از طریق مبارزه قهرآمیز تا آخرین قطره خون رژیم ددمنش را ساقط کنیم.

دلیل: حکومت آنقدر ضعیف است که اگر ما دست به اسلحه ببریم، بسرعت سقوط می کند. حتی اگر فقط رهبر، یا رئیس جمهور از بین برود، کار حکومت تمام است.

پاسخ با دهان کف کرده: این چرندیات فقط از دهان مجاهدین خلق در می آید، حکومتی که با جنگ نظامی به دست بیاید به استبداد منجر می شود، ما قبلا با آرامش انقلاب کردیم، شد این، اگر با خشونت انقلاب کنیم که لابد نصف مردم کشته می شوند.



راه هفتم: پنج میلیون مهاجر بیرون ایران زندگی می کنند، بیایید همه برگردیم به کشور و خواسته های مان را بگیریم.

دلیل: وقتی بیشترین نیروهای مخالف از کشور بیرون آمده باشند، معلوم است که بازگشت آنها می تواند همه چیز را تغییر بدهد.

پاسخ یواشکی: من و خانواده که نمی توانیم بیاییم، من دیگر فرانسوی شدم، بیایم چکار کنم؟

من خودم می آیم، ولی خانواده را می گذارم و برمی گردم.

اصلا شما برای چه این حرف را می زنید؟ غیر از این است که می خواهید ما را بکشید داخل و نابودمان کنید؟

من حاضرم برگردم، ولی بشرط اینکه بدانم فایده ای دارد، با بچه ها حرف زدم، یکی می گوید کار دارم، یکی می گوید تو برو من بعدا می آیم، یکی می گوید بیخودی نروی دوباره باید برگردی.

اصلا برای چه برویم؟ که ایران بشود آزاد مثل دنیای غرب و پیشرفت کند و بیست سال دیگر بشود مثل همین جا، خوب ما که همین جا هستیم، ول کن داداش حال نداری.



راه هشتم: از آمریکا بخواهیم به ایران حمله کند و به آنها کمک کنیم تا رژیم را نابود کنند.

دلیل: هیچ عملیاتی آمریکایی ها در بیست سال اخیر انجام ندادند که باعث تغییر حکومت نشود و تقریبا در همه موارد زندگی مردم بهتر از قبل شده است، مثلا در عراق و افغانستان.

پاسخ با گردن کلفت: آمریکایی ها غلط می کنند به ایران حمله کنند، به محض اینکه خدای ناکرده چشم به کشور کوروش و داریوش و دارا و رستم و گردآفرید بدوزند، ما در کنار همین حکومت قرار می گیریم و تا آخرین قطره خون با خارجیان می جنگیم، حتی اگر بعد از شکست آمریکا همه ما را اعدام کنند..... که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است.



راه نهم: بیایید بطور موازی، هر کسی از مخالفان در داخل و خارج، سازماندهی کند و با همدیگر جبهه متحد تشکیل بدهیم، و حکومت را از بین ببریم.

دلیل: ما بسیاریم، نفوذ داریم، و اگر کنار هم باشیم مثل مصر و لیبی و تونس موفق می شویم حکومت را نابود کنیم.

پاسخ با گردن کج: آخر مرد حسابی! مصر و لیبی و تونس، اولا معلوم نیست سرنوشت شان به کجا ختم شود، ثانیا ما چه ربطی به آنها داریم، ثالثا آنها چه ربطی به ما دارند. رابعا ما خودبخود سی سال از نظر بدنه اجتماعی از آنها جلوتریم، اتفاقا علت اینکه نمی توانیم مثل آنها رفتار کنیم، این است که ما از آنها عبور کردیم و نمی توانیم به عقب برگردیم.



راه دهم: دست به هیچ چیز نزنید، بگذارید همین طور پیش برود، خودش به همان جا می رسد که باید برسد.

دلیل: در دو سال گذشته، ما هر وقت تلاش کردیم، حکومت متحد تر شد و قدرتش بیشتر شد، هر وقت به خیابان رفتیم، اختلافات شان را کنار گذاشتند، وقتی ما ساکت شدیم، حکومت شروع کرد به پاشیدن. محض رضای خدا صبر داشته باشید، آدمی که در حال خودکشی است که نمی کشند.

پاسخ همیشگی و صمیمانه: شاید تا ابد این وضع ادامه پیدا کند، اگر حکومت مقاومت کند می شود مثل صدام حسین که تا آخرین قطره خون جنگید، حتی اگر ناتو هم حمله کند، می شود مثل لیبی که تا لحظه آخر مقاومت کرد، اگر عقب بکشد، می شود مثل تونس که عقب کشید از آنطرف پشت بام افتاد پائین، اگر سازش کند، می شود مثل مصر که حالا مبارک اش معلوم نیست کجای دوست و دشمن است. صبر کن. دست نزن. آنقدر که حکومت برای نابودی اش تلاش می کند، ما نمی توانیم برای نابودی او زحمت بکشیم، یادتان باشد، آنها اگر حکومت را نابود می کنند، همه سلاح ها و بودجه و بلاهت و حماقت را دارند، هرگز توانایی که حماقت آنها دارد، هوشمندی ما ندارد. البته بد نیست ما هم یک کارهایی بکنیم، ولی یادمان باشد که حکومت ها را رهبرانش نابود می کنند نه دشمنانش.



نتیجه گیری اخلاقی: گاهی اوقات هیچ کار نکردن مهم تر از هر کاری است.

نتیجه گیری رسانه ای: ما فقط به خود حکومت یادآوری کنیم که به کارهای احمقانه اش ادامه دهد.

نتیجه گیری روانی: هیچ دیکتاتوری سقوط نمی کند، مگر زمانی که به این نتیجه برسد که ابدی است.

نتیجه گیری تضادگرایانه: مهم ترین راه نابودی کشوری که با دشمنی زنده می ماند، این است که دشمنش با او دشمنی نکند.


طنز, 




S.Ebrahim.Nabavi

0 commenti:

Posta un commento