مصاحبه اي با «وفادارترين» فوتباليست ايران

 
 
در دوراني که بستن قرارداد بالاتر از شش ماه و يک سال براي فوتباليست ها نوعي توهين و ناديده گرفتن ارزش قلمداد مي شود، حضور 13 ساله بازيکني در يک تيم، يک افسانه است.
ايسنا - خالق اين افسانه، کاپيتان بااخلاق سايپاست که سالهاست پيراهن نارنجي اين تيم را بر تن دارد و هرگز اسير وسوسه پيشنهادات چند صد ميليوني تيم هاي ديگر نشده است. ابراهيم صادقي، 9 سال است که بازوبند کاپيتاني سايپا را بر بازو دارد و چندي پيش از سوي باشگاهش به پاس وفاداري و ماندگاري اش در اين تيم مورد تقدير قرار گرفته است.
ساعتي با وي به گفت و گو نشستيم تا برايمان از رمز ماندگاري اش در سايپا و حاصل وفاداري اش بگويد. شرح کامل اين گفت و گو را در ادامه مي خوانيد.
* چهره‌ات براي خيلي ها شناخته شده است اما دوست داريم ابتدا کمي از خودت بگويي تا مخاطبان بيشتر با تو آشنا شوند. از اين بگو که چطور شد وارد فوتبال شدي؟
من متولد 15 بهمن 1357 هستم، در محله حصارک کرج به دنيا آمدم. دو برادر بزرگتر من در کرج فوتبال بازي مي کردند و من هميشه سعي مي کردم دنباله رو آنها باشم. به تمرين هايشان مي رفتم، علاقه پيدا کردم که هرجا فرصت شد در کوچه و خيابان فوتبال بازي کنم. فوتبالم را از تيم کشاورز کرج شروع کردم که از سال 71 به مدت سه سال آنجا بودم. بعد از آن سه سال در جوانان پرسپوليس بودم و بعد دو سال دوران خدمت سربازي را در مقاوت تهران سپري کردم. امسال هم سيزدهمين فصلي است که براي سايپا بازي مي کنم.
* آن موقع فوتبال بازي کردن چه حسي داشت؟ آيا امروز اين حس برايت تفاوتي کرده؟
هرچه سطح بالاتر مي رود صددرصد فرق مي کند. مخصوصا در رده هاي نوجوانان و جوانان در دوره ما که رده ها فرق داشت. آن موقع به رده هاي پايه مثل حالا پول نمي دادند. حتي پدر من با فوتبال بازي کردن من مخالف بود. خيلي وقت ها حتي سه سال اول پنهاني بازي مي کردم. او بيشتر دوست داشت که درسم را ادامه دهم و درسم در اولويت باشد. به هر حال برادر بزرگم خيلي از من حمايت مي کرد و کشاورز کرج هم که بازي مي کردم خيلي برايش خوب بود که توانسته ام خودم را تا اين سطح بالا ببرم و به همين دليل حمايت هايش را بيشتر مي کرد.
* به نظرت چه شد که طرز نگاه مردم به فوتبال تغيير کرد و خانواده ها راحت تر فوتبال بازي کردن فرزندانشان را مي پذيرفتند؟
فکر کنم بعد از جام جهاني 98 و شکل صعود ايران به آن بازي ها نوع نگاه مردم به فوتبال عوض شد و حالا دوست دارند که فرزندانشان وارد فوتبال شوند و علاوه بر بستن قراردادهاي مالي خوب، پيشرفت کنند. اما زمان ما به اين شکل نبود و بيشتر خانواده ها مخالف بودند. کساني که مي‌آمدند در فوتبال بايد صميمانه دوستش مي داشتند تا سختي هايش را تحمل کنند. خودم 21 سال است که فوتبال بازي مي کنم، به جرات مي توانم بگويم که هشت يا 9 سال اولش را با اتوبوس تردد مي کردم. کرج نزديک تر بود اما سه سالي که پرسپوليس بودم و دو سالي که مقاوت بودم بايد با بليت اين طرف و آن طرف مي رفتم. آن زمان بايد نيم ساعت منتظر مي ماندم تا اتوبوس بيايد و بعد که به تهران مي رسيدم باز هم با اتوبوس به محل تمرين مي رفتم.
* در زمان استانکو در پرسپوليس بازي مي‌کردي؟
بله،‌ سه سال در پرسپوليس بودم که در سال 76 – 75 هم سه يا چهار بازي و در هر بازي حدود 10 تا 15 دقيقه بازي کردم. آن زمان استانکو مربي پرسپوليس بود و سه چهار هفته مانده به پايان فصل قهرمان شده بود. بازيکنان بزرگي هم مانند عابدزاده، رهبري فرد، گل محمدي، افشين پيرواني، مجتبي محرمي، نعيم سعداوي و ديگران در پرسپوليس بودند.
* پس پرسپوليسي هستي؟
(با خنده) به هر حال زماني در اين تيم بازي کرده ام اما حالا سايپايي ام. آن پرسپوليس واقعا تيم خوبي بود. مهدوي کيا، عبدي، بزيک، ترابيان و نامجومطلق در آن بودند. آن تيم آن قدر خوب بود که زودتر از موعد قهرمان شد و بازي آخرش با استقلال بود که 3 بر صفر اين تيم را برد! بزيک و مهدوي کيا و بهنام طاهرزاده گل زني کردند.
* حسين عبدي چندي پيش مهمان ايسنا بود. او معتقد است که در گذشته بازيکنان، فوتبال را براي فوتبال بازي مي کردند. اما حالا اين طور نيست. نظر تو چيست؟
اين که آن زمان پول کمتري در فوتبال بود، کسي در آن شک ندارد اما من اعتقاد دارم که الآن هم فوتبال سختي هاي خاص خودش را دارد. اين طور نيست که تعميم بدهيم به کل فوتباليست ها. هرکسي در هر کاري موفق شده قطعا سعي و تلاش کرده و به کارش عشق و علاقه داشته. مثلا من در هشت سال اول فوتبالم با عشق و علاقه بازي کردم و بعد تازه کارم به قرارداد رسيد. البته پول هم تاثير خودش را دارد چون بازيکن هر سال تلاش مي کند که بهتر شود تا قرارداد بهتري ببندد. شايد قراردادها امروز خيلي زياد شده و نگاه ها اين طور شده اما به نظر من قرارداد بازيکنان ايراني نسبت به قرارداد بازيکنان در همين کشورهاي همسايه خيلي کمتر است. قرارداد فوتباليست ها نسبت به عام جامعه بيشتر است اما اين نسبت در همه دنيا وجود دارد. در همه کشورها فوتباليست ها از مردم و ورزشکاران رشته هاي ديگر پول بيشتري مي گيرند. به هر حال تعدادي هستند که توانسته اند استعداد خود را شکوفا کنند. قرارداد ما نسبت به کشورهاي همسايه که فوتبال‌شان ضعيف تر از ماست، کمتر است.
* ولي در اروپا، بازيکنان وقتي پول حرفه اي مي گيرند، زندگي حرفه اي هم دارند و همه چيزشان تحت کنترل باشگاه است. در ايران اما اصلا اين طور نيست.
اين مساله به ضعف باشگاه ها مربوط است. باشگاه ها به واسطه پول بيشتر دادن به بازيکنان بزرگ شده اند در حالي که ما زيرساخت مناسب نداريم. مگر مي شود يک باشگاه زمين تمرين نداشته باشد و هر سال 12 ميليارد خرج کند؟ باشگاه هاي اروپايي هتل، زمين تمرين، سالن اجتماعات، سالن آناليز و استخر و سونا دارند. بازيکن موظف است از صبح در باشگاه حاضر شود و پس از تمرين هم در جلسات آناليز شرکت کند. چند باشگاه ما اين امکانات را دارند که بازيکنان يک ساعت زودتر از تمرين بيايند و دو ساعت ديرتر بروند؟ تازه من دست پايين را گرفته ام! باشگاه نمي تواند با چهار ساعت در اختيار داشتن بازيکن، يک فوتباليست حرفه اي تربيت کند. رفتارهاي حرفه اي را بايد به بازيکنان آموزش دهيم.

ابراهيم صادقي در ايسنا
* درباره اين آموزش رفتارهاي حرفه اي بيشتر توضيح بدهيد.

بگذاريد برايتان مثالي بزنم. ريوالدو، خانواده فقيري داشت. وقتي بهترين بازيکن دنيا شد، برايش کلاس هاي آموزشي برگزار کردند که چطور رفتار کند، در مراسم رسمي چگونه لباس بپوشد و چطور صحبت کند. حتي به او ياد دادند که با مردمي که مي خواهند با او عکس يادگاري بيندازند چطور رفتار کند. چگونه با رسانه ها حرف بزند. آيا ما اين آموزش ها را مي دهيم؟ بازيکني از يک خانواده سطح پايين و والديني که تحصيلات زياد ندارند مي آيد و مطرح مي شود، بعد صحبتي مي کند که همه از آن انتقاد مي کنند و ناراحت مي شوند. آيا اين بازيکن واقعا نبايد آموزش ببيند؟ چرا فکر مي کنيم که فوتباليست هاي ما بايد همه اين چيزها را خودشان بلد باشند؟ اين کارها را نمي کنيم و خيلي ها هم نمي دانند. شايد بازيکني پدري فرهيخته يا برادر بزرگتري داشته باشد که اين مسائل را به او ياد دهند اما همه اين امکان را ندارند. به راحتي يک خبرنگار از يک روزنامه به بازيکن زنگ مي زند و او هم ممکن است از مربي اش دلخور باشد و در حالت عصبانيت حرف هايي بزند. اين اتفاق خوبي نيست.
* وظيفه باشگاه ها در اين زمينه چيست؟
وقتي بازيکني از شهرستان مي آيد و پول خوبي مي گيرد خيلي اتفاقات برايش مي افتد. باشگاه ها وظيفه دارند که از او مراقبت کنند اما کدام باشگاه ما امکانات اين کار را دارد؟ باشگاه فقط به فکر نتيجه گيري است و آينده بازيکن برايش مهم نيست. به نظر من خيلي از اتفاقاتي که براي بازيکنان مي افتد به خاطر برنامه نداشتن باشگاه ها براي آينده آنهاست.
* اکثر باشگاه هاي ما پسوند فرهنگي را با خود دارند اما گويي اين عنوان هيچ نمود خارجي ندارد. اما به نظر مي رسد که باشگاه سايپا دست کم از نظر ساختاري امکانات خوبي دارد.
فکر کنم بعد از سال 85 که مديريت وقت يعني آقاي مهندس هاشمي مجموعه ورزشي ايران تاير را خريداري کرد امکانات خوبي داريم. ما خوابگاه، سالن وزنه و دو زمين تمرين دارم و حتي مکاني داريم که بازيکنان مي توانند در اوقات فراغت براي استراحت به آن جا بيايند. همچنين کلينيک خوبي هم داريم. در کل باشگاه سايپا محيط آرامي را ايجاد کرده است اما باز هم مي گويم که اين ها کافي نيست.
* بيشتر بودجه باشگاه ها خرج خريد بازيکنان مي شود.
اگر مديران باشگاه ها ثبات داشته باشند قيمت ها بي رويه بالا نمي روند. به نظر من بازيکني که واقعا تاثيرگذار است بايد پول خوب بگيرد. مثلا بازيکني مانند مسي يا رونالدو بيشترين تاثير را در تيم هايشان دارند و پول هاي کلاني هم مي گيرند ولي باور کنيد در همان تيم ها بازيکناني هم هستند که تنها 5 ميليون يورو گرفته اند. بازيکن موثر بايد پول خوب بگيرد ولي در فوتبال ايران خيلي ها که تاثير زيادي ندارند پول خوب مي گيرند. اين هم به عدم ثبات مديران بازمي گردد. از مهندس هاشمي تقدير کردم که کار بزرگي کرد اما هرگز مديري که 10 ميليارد بودجه دارد به دنبال ايجاد زيرساخت نمي رود. همه اين پول را هزينه مي کنند که نتيجه بگيرند چون مطمئن نيستند که سال بعد هم هستند يا خير. اگر بدانند که چند سال خواهند بود براي سال هاي آينده برنامه ريزي مي کنند و قيمت ها بي خودي بالا نمي رود. در آن شرايط مديران براي بازيکن تاثيرگذارشان پول خوب مي پردازند و براي کسي که تاثير زيادي ندارد خيلي هزينه نمي کنند. متاسفانه امروز به بازيکني که 100 ميليون مي ارزد، 300 ميليون مي دهند که فقط يک فصل به تيمشان برود تا در آن فصل نتيجه بگيرند.
* باشگاه سايپا چقدر روي مسائلي که اشاره کردي فعال است و چقدر سعي مي کند که بازيکنان را با زندگي حرفه اي آشنا کند؟
سال قبل و پيش از اين که آقاي کوشا از باشگاه برود درباره چند تن از بازيکنان احساس مي کردم که به اين آموزش ها نياز دارند. مساله را با مديرعامل در ميان گذاشتم و تا جايي که مي دانم ايشان با خانواده هاي آنها ارتباط داشت و نکات لازم را به آنها گوشزد مي کرد. همچنين براي بازيکناني که مجرد بودند، باشگاه منزل گرفته بود و خيلي وقت ها مديرعامل سرزده به ديدنشان مي رفت. به اين ترتيب هم بازيکنان دلشان گرم مي شد که باشگاه برايشان ارزش قائل است و هم باشگاه کنترل لازم را انجام مي داد. همچنين تغذيه بازيکنان زير نظر بود اما بعد از تغيير مديريت خيلي در جريان اين امور نيستم. باشگاه ما در مسائل فرهنگي هميشه فعال بوده و حتي در اعياد و مراسم مذهبي هميشه حضور داشته است. در اين مراسم ها همه ورزشکاران باشگاه که در رشته هاي مختلف کار مي کنند دور هم جمع مي شوند و از ورزشکاران به نسبت کارشان تقدير مي شد. براي بازيکنان جشن تولد مي گيرند و با اين کار براي آنها عرق به تيم را ايجاد مي کنند.
* خودت چقدر براي اين مسائل وقت مي گذاري؟ آيا همه شئون زندگي ات را بر اساس فعاليت حرفه اي و کارت تنظيم کرده اي؟
بعد از سال 79 که با سايپا قرارداد بستم و مسير زندگي ام معلوم شد که بايد به صورت حرفه اي فوتبال بازي کنم تمام تمرکزم را روي فوتبال گذاشتم، اما از سال 86 در رسته تربيت بدني هم تحصيل مي‌کنم و با توجه به اين که دو فرزند دارم در هر ترم حدود 10 واحد گذراندم و حالا فقط چند واحد تا دريافت مدرک کارشناسي باقي مانده است.
* خيلي از مربيان به بازيکنانشان توصيه مي کنند که ازدواج کنند. زندگي خوب و سالمي داشته اي و خيلي زود ازدواج کرده اي. اين مساله در زندگي حرفه اي تو چقدر نقش داشته است؟
خيلي تاثير داشته است. من سال 80 ازدواج کردم و خيلي هم راضي هستم. به نظرم بازيکنان ما به اين مساله خيلي نياز دارند. مواردي پيش مي آيد که در دوران بازي شکست هايي داري و افکارت مشوش است؛ در اين مواقع وجود يک همسر خوب مي تواند خيلي کمک کننده باشد. به نظر من بازيکناني که در ايران به حواشي رفتند خانواده قوي نداشتند. مثلا همين چند روز پيش به استقلال باختيم. شکست خيلي بدي بود و مخصوصا بعد از آن که 10 نفره شديم خيلي وضعيت بد بود. اگر در آن لحظات دوربين روي صورت من بود به راحتي مي شد غم را در آن ديد. اگر پس از چنين اتفاقي خانواده خوبي نداشته باشي که بتواني در کنارش آرام بگيري و ناراحتي ات را با آن در ميان بگذاري مجبوري به جاي ديگري بروي! به مرور زمان اين مساله يقينا خرابت مي کند. اگر بازيکنان ازدواج موفقي داشته باشند موفق تر هستند. در همه جاي دنيا هم همين گونه است. مثلا ديويد بکام يا پل اسکولز در منچستر يونايتد در 22 سالگي بچه هم داشتند و ازدواج خوبي داشتند. آنها در زندگي ورزشي شان هم موفق بودند. همسرم خيلي جاها کمکم کرده است و همين جا از او تشکر مي کنم. خيلي جاها که از شکست يا اتفاقي ناراحت بودم يا با باشگاه و مربي اختلافي داشته ام خيلي خوب مديريت کرده و من احساس خوبي داشته ام و توانسته ام ادامه دهم.
* با شناختي که از تو داريم، اصلا برايمان قابل باور نيست که ممکن است روزي با مربي ات مشکل داشته باشي!
اصلا امکان ندارد 13 سال در يک مجموعه کار کنم و هيچ مشکلي نداشته باشم يا با کسي به مشکل نخورم. گاهي بر سر قراردادم با باشگاه اختلاف داشتم و گاهي با مربي به خاطر انتقادش از عملکردم در زمين ولي آن چه مهم بوده اين است که من اين اختلافات را هرگز رسانه اي نکردم. به چه دليل بايد اتفاقي را که در تيم افتاده رسانه اي کنم که هه بفهمند؟ تمام مربياني که با آنها کار کرده ام از من راضي هستند. مثلا سر قراردادم واقعا اختلاف داشتم و فکر مي کردم بايد بيشتر پول بگيرم. آن هم با مديرعاملي که مرا خيلي بزرگ کرد و حق زيادي بر گردنم دارد. آقاي هاشمي مرا مجبور مي‌کرد که درباره مسائل مختلف فکر کنم و به من مي‌گفت که بايد فراتر از يک بازيکن باشم. با اين حال بر سر قراردادم با او مشکل داشتم ولي وقتي حل شد ديگر حرفي نزدم؛ هرچند رقمي هم که مي خواستم نشد اما همه چيز را تمام کردم. يا مثلا با مربي اختلاف نظر داشتم اما هميشه سعي کردم با احترام حلشان کنم.
* با چه مربياني تاکنون کار کرده اي؟
من با آقايان دايي، مايلي کهن، تقوي، ذوالفقارنسب و دو مربي خارجي به نام هاي جيواني مي و لورانت کار کرده ام.

ابراهيم صادقي
* کار کردن با کداميک راحت تر بود؟

من هميشه سعي مي‌کنم درباره مربيان و مديراني که با آنها کار کرده ام حرفي نزنم تا مشکلي پيش نيايد اما با احترام به همه آنها بايد بگويم که محمد مايلي کهن را از صميم قلبم دوست دارم و معتقدم که ايشان هميشه براي سايپا خير و برکت داشته اند. وقتي من وارد سايپا شدم ايشان مربي بودند و جوانان زيادي را به فوتبال ايران معرفي کردند. اگر نام ببرم خواهيد ديد که ايشان چه نقشي در فوتبال ما داشته اند. مهدي اميرآبادي، حسين کاظمي، فرهاد شيخ لر، محسن رسولي، اصغر کرم اللهي، خود من، جواد کاظميان، محسن خليلي، جواد آشتياني، مرتضي ايزدي، مسعود شجاعي، هادي عقيلي، سجاد شهباززاده، ميلاد غريبي، ابراهيم فارسي، علي کريمي، کاظم برجلو، محسن ارزاني و ديگراني که البته بعضي از آنها بعد از چند سال به فوتبالشان ادامه ندادند. ايشان واقعا در کارشان صداقت دارند. کار کردن با ايشان واقعا سخت است چون خيلي سخت گير هستند. تازه اين اسامي که گفتم فقط حاصل کار ايشان در سايپاست وگرنه اگر بازيکناني را که در تيم ملي معرفي کردند را در نظر بگيريم، بايد بگويم محمد مايلي کهن براي فوتبال ايران خير و برکت داشته است. اجازه بدهيم مثالي بزنم. سجاد شهباززاده و ميلاد غريبي زمان مايلي کهن وارد سايپا شدند. ميلاد اوايل اصلا خوب نبود اما حالا خيلي خوب بازي مي کند. سجاد همين طور. وحيد مهدي خاني دروازه بان اميد ما بود که ايشان او را به تيم آوردند. آن زمان به او بازي نرسيد اما پارسال بازي کرد و حالا هر وقت نياز باشد بازي مي کند.
* هم با مربي خارجي کار کرده اي و هم با مربي ايراني. تفاوت کار اين دو دسته از مربيان را چه مي داني؟
سال 82 با جيواني مي کار کرديم و سال 85 با لورانت. آن زمان چيزي که به نظرم مي رسيد اين بود که آنها در کار بدنسازي خيلي از مربيان ما جلو هستند. لورانت که خيلي در اين زمينه خوب بود و با اين که پنج هفته بيشتر با ما نبود اما بدنسازي خيلي خوبي انجام داده بود که در همان سال هم قهرمان شديم. در يکي دو ساله مربيان ما هم در اين کار پيشرفت کرده اند ولي در زمينه فني فکر نمي کنم چه آن زمان و چه حالا تفاوتي بين مربيان خارجي و داخلي باشد. خارجي ها روانشناسي برخورد با بازيکنان را هم خوب مي دانند. مربيان ايراني هم به تدريج خوب شده اند.
* در نسل قبلي فوتباليست‌ها کساني بودند که سال‌ها در يک تيم بازي مي کردند و هنوز هم مردم با شنيدن نامشان به ياد آن تيم مي افتند. کساني مثل رهبري فرد در پرسپوليس و فکري در استقلال. خود تو 13 سال است که در سايپا بازي مي کني. سوال ما اين است که چرا امروزه خيلي کم شاهد ماندگاري بازيکنان در يک تيم هستيم؟
اين برمي‌گردد به قرارداد و رقم آن که گفتم فکر مي کنم خيلي بي رويه زياد شده و بازيکني که اين جا 300 ميليون مي گيرد و جاي ديگر به او پيشنهاد 500 ميليوني مي دهد، مطمئنا تيمش را عوض مي کند. من تا سال 84 خيلي شناخته شده نبودم ولي در آن سال که دو گل به پرسپوليس، دو گل به اسقلال و يک گل به سپاهان زدم کم کم شناخته شدم و کمي جايگاهم در سايپا بهتر شد و توانستم بهتر کار کنم. آن زمان پيشنهادهاي زيادي داشتم اما آرامش کار در سايپا برايم مهم بود و احترامي که مسئولان باشگاه برايم قائل بودند خيلي برايم ارزش داشت. مربيان و مديران خيلي به من احترام مي گذاشتند. در فصلي که قهرمان شديم خيلي پيشنهادها بهتر شد چون من بهترين هافبک سال شدم و به تيم ملي راه پيدا کردم. هر سال پيشنهادهاي خوبي داشتم که رقمشان بالاتر از سايپا بود اما آن قدر مديريت باشگاه به من احترام مي گذاشتند که اصلا فکر رفتن از اين تيم را هم نمي کردم. به هر حال سايپا براي من اهميت زيادي داشت چون هر چه به دست آورده بودم از اين تيم بود. با پولي که از سايپا گرفتم توانستم ازدواج کنم، خانه و مغازه بخرم و کم کم خودم را قوي کنم. زندگي خودم را مديون سايپا مي دانم.
* و مسئولان سايپا از تو براي ماندگاري ات در تيم تقدير کردند.
سال 89 که برايم مراسم 10 سالگي حضور در تيم را گرفتند، بهترين سال فوتبالي ام بود. هفت گل زدم و 12 پاس گل دادم. پيشنهادي داشتم که 200 ميليون بيشتر از سايپا بود. آن زمان سقف قراردادها 350 ميليون بود اما من از سايپا 300 ميليون مي گرفتم و تيمي حاضر شده بود که 500 ميليون به من بدهد. من هم بازيکن آزاد بودم ولي خدا شاهد است که اصلا نمي توانستم از تسم بروم. برايم مراسم گرفته بودند و عنوان «وفادار» به من داده بودند. فکر کنم اگر آن سال از سايپا مي رفتم ديگر واژه وفادار زير سوال مي رفت و ديگر معنايي نداشت. احترامي که مديريت گذاشته بود و شخصيت زيادي به من داده بود خيلي ارزش داشت. هيچ سالي قرارداد خيلي بالا نداشتم و حتي امسال به دليل مشکلي که کارخانه داشت و به درخواست مديرعامل 50 ميليون از سال قبل کمتر گرفتم. برکتي که پول سالم در زندگي انسان مي آورد خيلي مهم است. فوتباليست هايي را مي شناسم که پول هاي خيلي زيادتري گرفته اند اما حالا چيزي ندارند. من هميشه خدا را شکر مي کنم که زندگي خوبي داشته ام و پولم برکت داشته است.
* امسال چند انتقال بازيکن داشتيم که شرايط ويژه اي داشتند. اين بازيکنان گفته اند که دوست داشتند در تيمشان بمانند اما اخبار رسانه ها و هياهوي آنها باعث شد که تصور کنند بايد به تيم بزرگتري بروند. هيچ وقت از اين جنس وسوسه ها به سراغ تو آمد؟
بله،‌ براي من هم پيش آمده است. نمي خواهم از کسي نام ببرم اما مربي خيلي مطرحي زير گوشم گفت که حيف است در سايپا بازي مي کنم اما آرامش اين تيم برايم از هر چيزي مهم تر بود. شايد اگر اين اتفاق در 22 سالگي برايم مي افتاد طور ديگري تصميم مي گرفتم و وسوسه مي شدم. الآن پشيمان نيستم که سايپا را انتخاب کردم. به نظرم رسانه ها خيلي نقش دارند. بازي هاي سايپا به طور ميانگين هزار تماشاگر دارد اما اگر روزنامه ها هر روز بنويسند که ابراهيم صادقي بازيکن خوبي است، 70 ميليون نفر آن را مي خوانند. همه روزنامه ها اگر هر چيز از من بنويسند خوراک ذهني مردم را توليد مي کنند. بنابراين اگر قرار است روزنامه ها درباره عملکرد بازيکنان تحليل بنويسند واقعا از يک کارشناس استفاده کنند و اگر کسي را ندارند اصلا ننويسند. نوشتن اين تحليل هاي نادرست روي تفکر مردم و مديران باشگاه ها تاثير مي گذارد و آنها را به انحراف مي کشاند. ايران بيش از 11 روزنامه ورزشي دارد، در حالي که در هيچ جاي دنيا اين گونه نيست. در آلمان فقط نشريه کيکر هست و در اسپانيا هم تنها يک نشريه تخصصي فوتبال چاپ مي شود، در حالي که فوتبال آنها خيلي از ما برتر است و اگر قرار باشد مانند ما کار کنند به تعداد بسيار بيشتري روزنامه نياز دارند.
* گاهي اوقات اين تحليل ها واقعي نيستند.
حتي مي گويم کافي است که يکي دو بازيکن با آن خبرنگار دوست باشند؛ آن وقت ممکن است اين دوستي در تحليل عملکرد بازيکنان يک تيم اثرگذار باشد. مثلا هر هفته به من نمره 4 بدهند. چه کسي بازي مرا ديده است؟ برنامه 90 هم فقط صحنه هاي حساس را نشان مي دهد. آيا عملکرد يک بازيکن فقط به صحنه هاي حساسي است که خلق مي کند؟ يک هافبک دفاعي هيچ وقت نمي تواند صحنه حساس خلق کند چون پستش جور ديگري است. البته کساني مثل جواد نکونام و اميد ابراهيمي هم هستند که گل زني مي کنند اما وظيفه يک هافبک دفاعي بيشتر دفاع کردن است. پس بايد به هافبک هاي دفاعي نمره يک بدهند! در حالي که مثلا من مي دانم که اسحاق سبحاني به عنوان هافبک دفاعي سايپا چقدر زحمت مي کشد. خيلي وقت ها من توپ را لو مي دهم و او مرا پوشش مي دهد ولي در اين رابطه چيزي نمي نويسند.

ابراهيم صادقي
* باز هم تاکيد مي کنيم که در فوتبال امروز ايران و قراردادهاي شش ماهه و يک ساله، حضور يک بازيکن به مدت 13 سال در يک تيم تحسين برانگيز است. دوست داريم از اين زاويه به بازيکنان جوان تر از خودت توصيه اي داشته باشي.

اول به باشگاه ها توصيه مي کنم که به راحتي بازيکنانشان را تغيير ندهند. باشگاه ها هرچه بازيکن قديمي تر داشته باشند بيشتر مي توانند در روزهاي سخت به آنها اعتماد کنند. حتي قديمي ها راحت تر با شرايط مالي تيم کنار مي آيند. مثلا اگر من امسال براي پول بيشتر به نفت تهران مي رفتم ديگر کاري نداشتم که آن تيم چه مشکلاتي دارد چون رفته بودم که 500 ميليون بگيرم. اما در سايپا مي دانم چه مسائلي وجود دارد و به دليل مشکل باشگاهي که 13 سال به من پول داده قبول کردم که امسال پول کمتري بگيرم و به آن کمک کنم. بازيکني که هر سال در يک تيم بازي کند اين کار را نمي کند. باشگاه ها بايد سعي کنند براي بازيکنانشان عرق و تعصب ايجاد کنند و به قديمي هاي خود بيشتر بها بدهند. بازيکنان هم مطمئن باشند که هيچ کسي در هيچ حاي دنيا از وفاداري ضرر نکرده است. خود من در باشگاهم شش مديرعامل را تجربه کرده ام اما کارمندان باشگاه هميشه ثابت هستند و همواره مرا دوست داشته اند و برايم احترام بوده اند. همه چيز بستن يک قرارداد خوب نيست. در دنيا مگر مي شود يک تيم هر سال 10 تا 15 بازيکنش را تغيير دهد؟ همين مي شود که رقم قراردادها بالا مي رود. من بايد قبول کنم که قرارداد کمتري دارم اما خيلي چيزها دارم. احترام و آرامش دارم.
* به هر حال پيشنهادات باشگاه ها هم وسوسه کننده است.
بله متاسفانه! مثلا بازيکن جواني به سايپا آمده و باشگاه برايش زحمت کشيده و هزينه کرده ولي حالا که به نتيجه رسيده و در تيم بازي مي کند و قرارداد 200 ميليوني خوبي هم بسته است، يک باشگاه پيشنهاد 500 ميليوني به او مي دهد. در اين شرايط ديگر چگونه اين بازيکن دم از وفاداري بزند؟ اگر تفاوت مبلغ 50 ميليون باشد مي شود کاري کرد و مثلا گفت که اين قدر کمتر مي گيرم ولي در تيم خودم مي مانم اما وقتي اختلاف 300 ميليون شد، يک بازيکن جوان چه کار مي تواند بکند؟ وقتي بازيکن مي بيند چيزي در زندگي اش ندارد و حالا يک تيم 500 ميليون به او مي دهد نمي تواند رد کند. مذاکره ها هم بايد اصولي باشد. باشگاه و حتي خود من با خيلي از بازيکنان کار کرديم تا به پختگي رسيده اند. اين پيشنهادات بازيکنان را خراب مي کند. البته در اين ميان دلال ها هم نقش دارند. خوشبختانه من هرگز نيازي به آنها نداشتم چون هميشه در سايپا بازي کرده ام.
* اگر اجازه بدهي مي خواهيم کمي درباره شهرت صحبت کنيم. تو سال ها در سايپاي کرج بازي کرده اي و خودت هم اهل اين شهري. استقبال مردم از اين تيم چقدر است و اصلا اهالي کرج چقدر سايپا را متعلق به خود مي دانند؟
ببينيد من در کرج به دنيا آمده ام؛ آن هم در محله اي که چند تن از فوتباليست هاي قديمي مثل داود محبوب و محمد فلاحتي که هر دو در سايپا بازي کرده اند در آن بودند. ما فقط يک سال تماشاگر خوب داشتيم، آن هم سالي بود که قهرمان شديم. آن سال حضور علي دايي که کاپيتان تيم ملي بود خيلي در اين مساله نقش داشت. داريوش يزداني، احمد مومن زاده و چنين بازيکنان بزرگي داشتيم. نتايج هم خوب بود و همه را مي برديم. اين ها تماشاچي را به ورزشگاه مي کشاند اما فکر مي کنم بين مديران باشگاه و مديران شهر کرج ارتباط خوبي نيست. اگر سايپا بخواهد در کرج ريشه داشته باشد بايد براي آينده برنامه ريزي کند. حتي دورتر از 10 سال آينده را ببيند. باشگاه بايد تيم هاي پايه و آکادمي خوبي داشته باشد و از بين بچه هاي همين شهر بازيکن بگيرد و پرورش دهد تا عرق ايجاد کند. اکنون فقط يک بازيکن کرجي در تيم ما هست که منم. مثلا مجيد ايوبي از شمال آمده در کرج ساکن شده است. اگر برق در شيراز يا ابومسلم در مشهد طرفدار دارد براي اين است که قدمت چند ده ساله دارند. صنعت نفت آبادان همين طور. پس با هفت – هشت سال کار نمي توان انتظار استقبال گسترده مردم را داشت. نتايج هم خيلي مهم است. ضمن اين که ما نمي توانيم استقلال و پرسپوليس را به کرج بياوريم. اگر اين کار انجام شود، تماشاچي مي ايد و آن وقت براي بازي هاي ديگرمان هم خواهند آمد.
* همين هفته گذشته بازي استقلال و گهر را داشتيم که به دليل مقاومت و اصرار مردم و مسئولان دورود در اين شهر برگزار شد. اين در حالي است که ورزشگاه دورود خيلي از استانداردهاي لازم را هم ندارد. ورزشگاه ما 15 هزار نفري است! ما مسابقات آسيايي را در آن برگزار کرديم و فکر کنم در بازي با الوصل 15 هزار نفر آمده بودند.
* پس چرا بازي هاي شما با استقلال و پرسپوليس در کرج برگزار نمي شود؟
اين سوال را بايد مسئولان شهر کرج پاسخ بدهند. اين حق طبيعي ماست که بازي ها در کرج برگزار شوند و ما از ميزباني مان استفاده کنيم. آنها در آزادي مسلط تر هستند و ما در کرج.
* چند سال است که کاپيتان سايپا هستي؟
امسال نهمين سالي است که بازوبند را مي بندم. بعد از سال 83 که مهدي اميرآبادي، حسين کاظمي، حميد جعفري و ابراهيم ميرمحمدي از تيم رفتند، من و فرهاد خانگلي قديمي بوديم. در آن فصل خانگلي کمتر بازي کرد و من بيشتر کاپيتان بودم. مربي ما هم در آن سال آقاي تقوي بود.
* در تيم ملي چقدر بازي کردي؟
از آقاي قلعه نويي تشکر مي کنم چون آن سالي که قهرمان شديم مرا به تيم ملي دعوت کرد ولي آن زمان نکونام سال اول حضورش در اوساسونا بود و حسابي روي فرم بود. علي کريمي در بايرن مونيخ بازي مي کرد و تيموريان به بولتون رفته بود. اين سه نفر بيشتر بازي مي کردند. کاظميان و مبعلي هم بودند. بعد آقاي ابراهيم زاده هم مرا دعوت کردند و بعد از آن آقاي دايي مربي تيم ملي شد. با توجه به اين که ايشان مربي من در سايپا بود و از من شناخت زيادي داشت و رباط پاي نکونام پاره شده بود و علي کريمي هم به تيم ملي نمي آمد، بيشتر بازي کردم. در مجموع 15 بازي ملي دارم و يک گل ملي هم در ابوظبي به امارات زدم.
* دوست داري باز هم به تيم ملي دعوت شوي؟
در زمان قطبي هم جزو نفرات دعوت شده بودم اما در نهايت از فهرست تيم ملي براي جام ملت ها خط خوردم. هر بازيکني دوست دارد که به تيم ملي کشورش دعوت شود اما فکر مي کنم اکنون بيشتر بايد به جوانان فرصت داده شود. اگر خدا بخواهد و تيم ملي به جام جهاني صعود کند، در هنگام آن بازي ها من 36 سال خواهم داشت که براي بازي کردن در چنين مسابقاتي زياد است. پس بايد فرصت در اختيار بازيکنان 20 تا 24 ساله قرار داده شود. اميد ابراهيمي، ميلاد نوري يا رضا حقيقي که به تازگي به پرسپوليس پيوسته هافبک هاي خوبي هستند که بهتر است فرصت بيشتري داشته باشند.
* فکر مي کني تيم ملي به جام جهاني مي رسد؟
کار خيلي سخت شده است. من يکي دو روز پيش از بازي با ازبکستان گفتم که قطعا مي بريم و به جام جهاني صعود مي کنيم چون ازبک ها جا مي ماندند و ما بالاتر مي رفتيم. لبنان را هم قطعا در تهران مي برديم. الآن خيلي سخت شده چون بايد لبنان را در تهران و قطر را در کشورش ببريم. بازي آخرمان با کره هم سخت است چون آنها حتي اگر صعود هم کرده باشند باز قوي بازي مي کنند چون با ما کري دارند.
* ليگ ايران نسبت به سالهاي قبل چه تغييري کرده؟
به نظر من کيفيت ليگ نسبت به قبل پايين تر نرفته. دست کم کيفيت تيم ما نسبت به سال قبل بهتر شده است. تيم هايي که سال هاي قبل اسم و رسمي از آنها نبوده مانند ملوان، نفت و همين تيم ما نتيجه خوبي گرفته اند. امروز تعداد تيم هايي که مي شود رويشان حساب کرد بيشتر شده اند. فقط سه يا چهار تيم را مي شود قطعا کانديداي سقوط دانست. تيم چهاردهم جدول با دو پيروزي مي تواند تا رتبه چهارم بالا بيايد. اين مساله نشان مي دهد که کيفيت ليگ کم نشده است.
* چه تيم هايي را مدعي قهرماني مي داني؟
به نظرم استقلال نفرات خيلي خوبي گرفته و سپاهان هم تيم خوبي است. فکر مي کنم قهرمان اين فصل يکي از اين دو تيم است.

ابراهيم صادقي
* گفتي که محمد مايلي کهن را خيلي دوست داري. اين مربي اکنون هدايت گهر دورود را به دست گرفته. فکر مي کني در اين تيم موفق مي شود؟

کار خيلي سختي دارد. اميدوارم موفق شود اما فکر نکنم بشود. آنها برابر استقلال خيلي خوب بودند اما همه تيم ها برابر استقلال و پرسپوليس با انگيزه هستند. آقاي مايلي کهن هم بيشتر به آينده فکر مي کند و همين طور که مي بينيد بازيکنان جواني را به گهر آورده است.
* و از آن جايي که پرسپوليسي هستي، وضعيت اين تيم را چطور ارزيابي مي کني؟
(با خنده) من در واقع سايپايي هستم اما چون سه سال در اين تيم عضو بودم و دو سال کاپيتان جوانان پرسپوليس بوده ام فکر مي کنم که اين تيم برابر ملوان علاوه بر اين که شش گل زد، خيلي خوب بازي کرد و تيم واقعا تغيير کرده بود. پرسپوليس به پيکان هم شش گل زد اما اصلا خوب بازي نکرد و حتي در 10 دقيقه اول مي توانست گل بخورد. اگر مهاجم خارجي پيکان دقت مي کرد مي توانست همان اوايل بازي تيمش را جلو بيندازد. پيکان مي توانست دو گل بزند اما بازي با ملوان اين طور نبود. اميدوارم پرسپوليس بتواند اين روند را ادامه دهد.
* در دوراني که فوتبال بازي کردي، کدام دوره برايت بيشتر خاطره انگيز بوده؟
در سايپا فراز و فرود زيادي داشتم. در سال 79 پيشنهاد خوبي از برق تهران داشتم و مي توانستم به بزرگسالان آن تيم بروم اما تصميم گرفتم به اميد سايپا بروم. براي اين کار با برادر بزرگترم مشورت کردم و چون معتقد بودم آقاي مايلي کهن از جوانان زياد استفاده مي کند، اميدوار بودم مرا خيلي زود به تيم بزرگسالان سايپا ببرد. قراردادم با سايپا در آن سال 700 هزار تومان بود در حالي که برق تهران حاضر بود 2 ميليون بدهد؛ يعني حدود سه برابر بيشتر از سايپا. براي خودم برنامه ريزي کرده بودم که به بزرگسالان سايپا برسم و خوشبختانه خوب هم تحليل کرده بودم چون تنها دو هفته با اميدها تمرين کردم و پس از آن به تيم بزرگسالان پيوستم. چند ماه بعد هم نامزد کردم. من با اميدهاي تيم قهرمان شدم و به بزرگسالان آمدم. سال اول دو زمان 10 دقيقه بازي کردم. تيم آن سال سوم شده بود و مسئولان برنامه ريزي مي کردند که سال بعد قهرمان شود. از طرفي آقاي مايلي کهن گفته بود که بايد چند تن از ما اميدها در تيم اصلي باشيم ولي مسئولان اصرار داشتند که بازيکنان بهتري را جذب کنند. ما هم در اين ميان در برزخ گير افتاده بوديم. من هم که تازه ازدواج کرده بودم و شرايطم خيلي خاص بود. آن دوران خيلي حس بدي داشتم. مدتي بايد تمرين هاي سختي انجام مي دادم. از کرج بايد به چيتگر مي آمدم در حالي که ماشين نداشتم و قرارداد هم نبسته بودم! بايد همان پولي که داشتيم را پس انداز مي کرديم و نمي توانستيم چيزي بخريم. پس از تمرين در چيتگر دوش هم نبود، همان طور لباس مي پوشيدم و براي ناهار به خانه برمي گشتم. بلافاصله پس از آن هم به زمين سايپا مي رفتم. هيچ آرامش فکري هم نداشتم که چه مي شود. آيا قرارداد مي بندم يا نه؟ به کسي ديگر هم قول داده بودم و او زندگي اش را به من گره زده بود و اوضاع خوب نبود. مادرم را هم از دست داده بودم و پدرم دياليز مي شد ولي دعاي خير بود يا چيز ديگر قراردادمان را بستيم و شرايط خوب شد. وقتي به آرامش فکري رسيدم بهتر بازي کردم. بعد از آن ازدواج کردم و باز با آرامش بيشتري کار کردم و همين طور گذشت تا امروز.
* کمي هم از قهرماني با سايپا در ليگ برتر بگو.
آن سال که خيلي خوب بود. سه هفته مانده به پايان فصل وقتي بازي را به پاس باختيم خيلي ناراحت بودم و در رختکن فکر مي کردم که ديگر قهرماني را از دست داده ايم ولي خوشبختانه بازي آخر را برديم و توانستيم قهرمان شويم. بعد هم در آسيا خوب کار کرديم و همان سال کانديداي دريافت جايزه بهترين بازيکن سال آسيا شدم. شايد در ايران فاکتورهاي ديگري براي بهترين بودن ملاک بود که خيلي ها از انتخاب من خوشحال نشدند. شايد فکر مي کردند که بهترين بودن يعني بازيکن خيلي تکنيکي و گل زن باشد! در آسيا اما قدمت بازيکن در يک تيم و قدرت رهبري اش را هم ملاک قرار مي دهند. خوشبختانه من خيلي تاثيرگذار بودم و با اين که گلي نزده بودم در سه بازي به عنوان بهترين بازيکن ميدان انتخاب شدم. بعد از آن هم فکر مي کنم بايد از آقاي کوشا تشکر کنم که آن مراسم خيلي خوب را برايم گرفتند و شخصيت زيادي به من دادند. بازيکنان ديگري هم هستند که بيش از 10 سال در تيمشان بازي کرده اند اما فکر نمي کنم هيچ کدام از باشگاه ها برايشان چنين مراسمي گرفته باشد. يکي از بهترين روزهاي عمرم بود. تبليغات زيادي در سطح شهر شد و آدم ها مهمي به آن مراسم آمدند.
* به مربي شدن هم فکر مي کني؟
قطعا به مربي شدن فکر مي کنم اما هنوز توان بازي کردن دارم. اکنون رکورددار بازي در ليگ برتر هستم چون در بيش از 95 درصد بازي ها بوده ام و تا قبل از امسال 312 بازي در ليگ برتر انجام داده ام. پارسال سه هفته به خاطر مصدوميت نبودم ولي 30 بازي از 34 بازي فصل را انجام داده ام. همين امسال فقط در دو بازي غايب بودم. فکر کنم هنوز توانش را دارم که بازي کنم. دوست دارم مربي شوم اما نمي شود آينده را پيش بيني کرد.
* و حرف آخر...
توصيه من به رسانه ها اين است که خيلي مراقب نوشته هايشان باشند. آنها به راحتي مي توانند بازيکن ضعيفي را بزرگ و بازيکن قدرتمندي را خراب کنند. در کل دنيا خيلي از بازيکنان اشتباهات بزرگي از نظر اخلاقي مرتکب مي شوند اما رسانه ها خيلي به آن نمي پردازند ولي متاسفانه در ورزش ما کوچکترين اشتباه يک بازيکن را خيلي بزرگ مي کنند. در هر صورت بازيکنان براي خيلي از جوانان الگو هستند و بايد مراقب باشند اما رسانه ها هم فقط واقعيت ها را بنويسند.

0 commenti:

Posta un commento