" طبع بلند "


دوستی تعریف می کرد:

«وسیله ای خریده بودم. دوتا کارگر گرفتم برای حملش. گفتن 40 تومان، من هم چونه زدم کردمش 30 تومان.

رفتیم ساختمان و توی هوای گرم و شرجی بندر، وسیله ها رو بردیم بالا. اومدیم پایین و دست کردم جیبم سه تا ده تومانی دادم بهشون. یکی از کارگر ده تومان برداشت و بیست تومان داد به اون یکی!
صداش کردم، گفتم: مگه شریک نیستید؟

گفت: چرا، ولی اون عیالواره. احتیاجش بیشتر از منه.

من هم برای این طبع بلندش دوباره ده تومان بهش دادم. تشکر کرد، دست کرد جیبش و دوباره پنج هزار تومان داد به اون یکی و رفتن...»

داشتم فکر می کردم هیچ وقت نتونستم توی زندگی اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم، نه من و نه خیلی های دیگه...

برگرفته از جلد سوم کتاب «مـن، منــم؟!» در ادامه مجموعه کتاب های «تـو، تــویی؟!» (چاپ شانزدهم)


مترجم و گردآور: امیـررضا آرمیــون


من منم

هر که گوید من منم او من نشد                                         کشت او چون قابل خرمن نشد

من نگو،با من (خدا) بگو تا من شوی                                    کشت شو،تا قابل خرمن شوی


0 commenti:

Posta un commento