پــــــــدر

پدرآمد ازراه
دست هایش خالی
کودکان چشم به دستان پدر..
سفره خالی راپدرازپنجره بیرون انداخت
سفره قلبش رابارِدیگرگسترد،
بچه هاآن شب هم
مثلِ دیگرشبها
یک شکم سیرمحبت خوردند...


0 commenti:

Posta un commento