صادق هدایت انسانی که دوباره باید شناخت


صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و لرت


در ناهار خوری ما نیمکت چوبی بود که تابستان‌ها روی آن تنها یک تکه کتان علفی می‌انداختیم. تعارف کردم که بنشیند و خودم و شوهرم در پی پذیرائی برآمدیم. دوست دیگری که همراه ما بود با خستگی زیاد خود را روی نیمکت انداخت و او چنین می‌پنداشت که روی آن تشک نرمی است و اکنون پاهای خسته او را با نوازش دربر می‌گیرد، ولی بدبختانه چوب سخت نوازش سرش نمی شود و او یکباره داد زد: ‌ای وای پدرم درآمد!

صادق خونسرد ایستاده بود و همان طور که خوی او بود نفس را با صدای از بینی بیرون می ‌داد. خیلی آرام گفت:

راستی! تا الان نمی دانستیم که پدر شما از کجایتان در می‌آید!

البته این جانب از خنده به روی زمین افتاده بودم و گمان کنم تنها کسی که نمی‌خندید و تند تند می‌پرسید "علت شادی چیست؟" خود صادق بود .....



چهره های درخشان - م فیروز

0 commenti:

Posta un commento