عجله داشتم ؛
تند تند راه میرفتم ،
محکم به چیزی خوردم ...
آدم بود !
منتظر بودم بگوید : کوری !؟
دستش را به طرفم دراز کرد ؛
با من دست داد ...
انسان بود ... !!!
© ساخت 1388 همراه
ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
0 commenti:
Posta un commento