پاسخ برتاند راسل به خدا در روز قیامت



برتراند راسل در اواخر عمرش در ۸۷ سالگی، مصاحبه ای با روزنامه گاردین داشت. خبرنگار ازاو پرسید: جناب پروفسور، شما ۸۷ سال است که می گویید خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و به زودی هم از دنیا می روید؛ حال اگر از دنیا رفتید و دیدید که هم خدا هست و هم زندگی پس از مرگ، چه می کنید؟برتراند راسل در جواب گفت: خانم خبرنگار، این خدایی که شما می گویید وجود دارد، و من می گویم وجود ندارد، عادل است یاخیر؟
خانم خبرنگار: البته که عادل است.
برتراندراسل: اگر عادل باشد هیچ مشکلی نیست.
خانم خبرنگار: چرا؟!
برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد به او می گویم: خدایا! یا باید دلایل فیلسوفانی را که وجود تو را اثبات می کردند، قانع کننده تر می ساختی، یا ذهن مرا ساده لوح تر و زودباورتر از این، من که نباید تاوان ضعف دلایل آن ها را بپردازم!
اینکه ذهن من دیرباور است هم که دست من نیست، چون خودت ذهن مرا درست کرده ای، و گرنه اگر من آدم ساده لوح و زودباور مانند مردم کوچه و بازار بودم این دلایل ، ولو قانع کننده نیستند ، برای من هم قانع کننده می شدند.



از ویکی‌پدیا: راسل یکی از پیشتازان فلاسفه در قرن بیستم محسوب می‌شود و «جنبش مخالفت با آرمان‌گرایی» را در اوایل قرن بیستم رهبری می‌کرد. از وی به همراه گوتلوب فرگه و لودویگ ویتگنشتاین، به عنوان بنیان‌گذاران فلسفهٔ تحلیلی یاد می‌گردد.

برتراند راسل یک فعال ضدجنگ و مخالف امپریالسم بود. که به دلیل عقاید صلح‌طلبانه‌اش در طول جنگ‌جهانی اول، از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد. او مخالف آدولف هیتلر، منتقد تمامیت‌خواهی استالین، معترض درگیری آمریکا در جنگ ویتنام و همچنین از حامیان خلع‌سلاح هسته‌ای بود. وی در سال ۱۹۵۰، به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوع‌دوستی و آزادی اندیشه»، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات گردید.

2 commenti:

ياسمن ha detto...

عالي بود مرسي

SVZ ha detto...

دفاعیات شیطان
..
شکایت ِ شیطان ، از خدا به مردم
...اون روزی که خدا آدم را آفرید و به فرشته ها گفت که به آدم سجده کنید و به آدم
احترام بگذارید ، اون همه فرشته ، دستور خدا را بدون یک ذره فکر ، دربست قبول
کردند و به آدم سجده کردند.
خوب من یک کم عقلم را بکار انداختم و فکر کردم که این چیه که من به اون سجده
کنم؟ مگر چه تحفه ای هست اون؟
خوب من فقط خود ِ خدا را قابل سجده می دانستم و برایم سخت بود که به چیزی
غیر از خداوند سجده کنم و برای همین ، یک خورده به اندیشه ام مراجعه کردم و
مقایسه کردم که ، خب اون که از جنس خاک است ، ولی جنس من از اون بهتر است ،
پس چرا باید به اون جنس پائین تر از خودم احترام بگذارم ؟
من که فرشته درگاه خدا هستم چرا به اون چیزی که از گِل درست شده احترام به گذارم؟
.
نه نه ، من از عقل خودم استفاده کردم و بدون فکر چیزی را قبول نکردم ، ولی خدا
غضب کرد که چرا حرف او را کور کورانه قبول نکردم و مثل فرشته های دیگر فوری
برتر بودن ِ آدم را قبول نکردم.
در اصل ، خدا باید از فرشته های دیگر دلخور و غضبناک می شد که ای فرشته های
احمق ، این همه جلال و جبروت مرا دید ، ولی فوری به آدم سجده کردید.
مگر شما نمی دانید که هیچ چیز و هیچکس به جز خداوند برای سجده کردن
شایسته نیست؟...
...به نظر می رسد خود ِ خدا هم یه جورائی می خواست که آدم ها فریب بخورند
و برای جهنمی که ساخته است مواد و موضوع داشته باشد.
به من بگوئید ، وقتی هر چیزی به جز با اراده یه خدا انجام نمی شود ،
چطور من توانستم بر خلاف میل خدا کاری بکنم؟
البته اگر خدا می خواست که من هم از دستور او پیروی کنم ، اجازه نمی داد
که این فکر را بتوانم در مغز خودم به چرخانم و از پیشنهاد او سر پیچی کنم.
.
یعنی نعوذبالله ، زبانم لال ، من بر خلاف اراده یه خدا کاری کرده ام؟
اگر خدا نمی خواست ، که نمی توانستم .
امکان ندارد که من بر خلاف اراده و خواست خداوند کاری کرده باشم ، در
توانم نیست و اگر بگویم که به میل خودم و بر خلاف اراده و خواست خداوند
کاری کرده ام ، انکاری است ، بر اراده و میل خداوند ِ بزرگ ، که امکان ندارد...
...آیا همه این کارها را من بر دوش خدا گذاشته ام ؟
خدا که از آینده خبر دارد و می دانست که در چند هزار سال آینده چقدر
از مردم ، خدا خدا خواهند کرد و از دست حاکم ظالم ، از دست کشور
همسایه ظالم ، به خدا شکایت خواهند بُرد و از او کمک خواهند خواست.

آیا قدرت من ، زبانم لال ، از قدرت و اراده و خواست خدا بیشتر است که
توانسته باشم بدون اینکه خدا بخواهد ، این همه کار ها را هزاران سال
به گردن خداوند گذاشته باشم؟...

Posta un commento